خواجهعبدالرزاق باشتینی پسر خواجه جلالالدین فضلالله باشتینی از اعیان ولایت بیهق ، اولین حاکم سربداران بود که در سال ۷۳۷ هجری (۱۳۳۷ میلادی) قیامکنندگان در باشتین وی را که به خاطر نیروی جسمانی و شجاعتش مشهور بود به سرداری خویش برگزیدند و نام سربداران را اختیار کردند. او از قدرتمندان و ثروتمندان منطقه و از لحاظ کثرت ثروت در بیهق بی نظیر بود. نسبتش از طرف پدر به حسین بن علی میرسید و پنج فرزند داشت و مورد توجه سلطانمغول بود. وی که جوانی شجاع بود ، همراه ابوسعید به آذربایجان رفت و خان مغول ، وقتی شجاعت و شهامت او را دید ، تربیتش کرد و پس از مدتی او را برای جمعآوری مالیات به کرمان فرستاد. او از بزرگان ولایت بیهق بود که از طرف ابوسعید خان مغول ، برای گرفتن مالیات کرمان عازم شد و پس از اخذ مالیات از مردم آنجا ، آن را صرف خوشگذرانی کرد. او در فکر فراهم کردن مالیات خرج شده بود که خبر درگشتِ خان مغول را شنید. از این رو به باشتین آمد و رهبری شورش مردم را بر عهده گرفت. میگویند که ایلچی مغول به باشتین آمد و بر دو برادر به نامهای حسن حمزه و حسین حمزه ، وارد شد و طلب شراب و شاهد کرد. آن دو برادر ، در باب شاهد ، عذر آوردند؛ ولی او با بی اعتنایی ، قصد تجاوز به ناموس آنان را داشت که آن دو شمشیر کشیدند و گفتند: « ما تحمل این ننگ را نداریم » و آن فرستاده را کشتند و گفتند: « ما سربداریم » . وقتی خواجه علاء الدین محمد ، حاکم سبزوار و جوین در فَریومَد (فرومد) ، خبر قتل ایلچی مغول را شنید ، حسن و حسین حمزه را خواست. آنان دررفتن به نزد او تعلل کردند. عبدالرزاق به یاری حسن و حسین حمزه آمد و به فرستادگان خواجه گفت که به او بگویند که از آنان ، عملی ناشایست سرزده و کشته شدهاند. وقتی خواجه پاسخ فرستادگان را شنید ، سپاهی روانه باشتین کرد. عبدالرزاق مردم را به مقاومت فراخواند و به آنان گفت: « سرِ خود را بر دار دیدن ، بهتر از زندگی ننگین است. » از این رو ، با سپاه خواجه علاء الدین محمد ، مسعود ، به تعقیب دشمن پرداخت و با غنایم فراوان به باشتین - که بیشتر ساکنانش پیرو شیخ حسن جوری بودند- بازگشت. در روز ۱۲ شعبان سال ۷۳۷ هجری (۱۶ مارس ۱۳۳۷ میلادی) گروهی از روستازادگان جسور ، مسلح شده و عبدالرزاق را که به خاطر نیروی جسمانی و شجاعتش مشهور بوده به سرداری خویش برگزیدند. قیامکنندگان نام سربداران را اختیار کردند. علاءالدین محمد هندو ، وزیرخراسان هزار سوار مسلح برای سرکوب آنان فرستاد ولی روستاییان آنان را شکست دادند. سپس قیامکنندگان عزم کردند تا کار هندوی وزیر را نیز بسازند. او با سیصد سرباز از فریومد به استرآباد که مقر امیرشیخعلی حاکم خراسان بود گریخت ولی سربداران در حدود کوهسار کبود جامه گرگان به او رسیدند و به قتل رساندند. سپس سربداران اموال و خزائن هندوی وزیر را تصرف کرده و بین خود تقسیم کردند. در آن زمان نیروی جنگی سربداران عبارت بود از هفتصد نفر مرد مسلح. در آغاز کار ، سربداران بر ضد فئودالهای بزرگ مغول یا هواداران ایشان به جنگ نامنظم میپرداختند. در ولایت بیهق دیگر کسی نبود که در برابر سربداران پایداری کند و سردار قشون سبزوار بدون مقاومت تسلیم سربداران شد. سبزوار دژ محکمی داشت که مرکز ستاد سربداران و پایتختدولت تازه تأسیس ایشان گشت. --- --- ...
آغاز پادشاهی شاه سلطان حسین ... 1host2u.com 06/08/1694 تاریخ شاه سلطان حسین، یا شاه حسین یکم، (زاده ۱۰۴۷ – درگذشته ۲۴ آبان ۱۱۰۱ ش/ اکتبر ۱۶۶۸ – ۱۵ نوامبر ۱۷۲۶ م) نهمین پادشاه سلسله صفویان بود. او فرزند و جانشین ...ادامه مطلب»
عیاری و جوانمردی در ایران (1)... rasekhoon.net ۱۳۹۲/۰۶/۰۹ اخبار از میانه ی قرن اول هجری قمری، درکنار «پهلوانان» شاهد پاگرفتن گروهی هستیم که به «عیاران» شهرت یافتند. شاید بتوان گفت اقتضای عصر و شرایط خاص اجتماعی و س...ادامه مطلب»