رضا خان بعد از موفقیتاش در کودتای سوم اسفند و تصاحب قدرت و بعد از آنکه طرح کودتای پولادین علیه خود را کشف و خنثی و وی را در دادگاه به اعدام محکوم کرد ، به اعتبار سابقه ی سالها دوستی ، قبل از اجرای حکم به ایشان پیغامی با این مضمون فرستاد که: طلب عفو کن تا مانع از اعدامت شوم! پولادین نیز در کمال واقع بینی به سردار سپه پاسخ فرستاد: صورت مسئله ساده است. شما کودتا کردید و گرفت. من کردم و نگرفت! دیگر ندامت طلبی و طلب عفو و بخشش چه محلی از اعراب دارد؟ در شهریور ۱۳۰۵ پولادین به همراه برادرش یاور احمدخان پولادین ، یاور احمد همایون ، یاور روحالله خان مشگین قلم ، نبیخان سالاری و بهروز بک سالاری (بودلا) ، موسیو حییم نماینده کلیمیان در دوره پنجم مجلس و عدهای دیگر به جرم شرکت در کودتا علیه رضاشاه دستگیر شدند. این کودتا ظاهراً توسط یکی از اعضای باند (به نام آقامیر قفقازی ملقب به امیرمنظم) نزد محمد درگاهی؛ رئیس نظمیه ، فاش شده بود. به دستور رضاخان تمام اعضای باند دستگیر و تحویل دادگاه نظامی شدند. این دادگاه به ریاست جعفرقلیآقا بیگلرپور و عضویت محمد محتشمی؛ فرمانده تیپ دوم پیاده مرکز و ابوالقاسم گرانمایه؛ فرمانده تیپ توپخانه مرکز ، در بهمن ۱۳۰۶ در باغشاه تشکیل گردید. پولادین در دادگاه به جرمش اقرار نمود و علت آن را سوء رفتار کریم بوذرجمهری بیان کرده بود. سرانجام حکم دادگاه در روز ۲۳ بهمن ۱۳۰۶ صادر گردید که بنا بر آن سرهنگ پولادین به اعدام محکوم شد. حکم اعدام ساعت پنج بامداد روز ۲۴ بهمن در باغشاه ، با فرمان سرهنگ احمد زاویه به اجرا درآمد.[ محمود پولادین (زاده ۱۲۶۴ نخجوان - درگذشته ۲۴ بهمن ۱۳۰۶ تهران) از افسران ژاندارمری بود ، که پس از کودتای اسفند ۱۲۹۹ و ادغام قزاقخانه و ژاندارمری به قشون متحدالشکل رضاخانی پیوست. وی در فتح قلعه چهریق و جنگ با الوار از خود رشادت به خرج داد. در ۱۳۰۵ وی فرمانده فوج محافظین کاخ سلطنتی را عهدهدار بود ، که به جرم کودتا علیه شخص رضاخان دستگیر و اعدام شد. انقلاب مشروطه پولادین فرزند سرتیپ حسنخان کفری میرپنج ، قزاق افسر قزاقخانه و از مهاجرین قفقازی بود. پدرش به سبب اندیشه آزادیخواهانهاش از بریگاد قزاق اخراج شد و همراه دو تن از پسرانش؛ منصور و محمود ، که آنها نیز از مدرسه قزاقخانه اخراج شده بودند ، در رشت به اردوی محمدولی خان تنکابنی پیوست. پس از سازماندهی تشکیلات ژاندارمری در ۱۲۹۰ که زیر نظر افسران سوئدی اداره میشد ، محمود پولادین چون سابقه خدمت نظام داشت ، به استخدام ژاندارمری درآمد. او پس از تحصیل در آموزشگاه ژاندارمری با درجه نایب دومی (ستوان یکمی) به خدمت مشغول شد. در دوره مشروطه و پس از ورود یپرمخان از قفقاز به رشت ، محمودخان به همراه پدرش وارد دستگاه وی شدند. متعاقباً در تسخیر گیلان ، تصرف قزوین و جنگ بادامک فعالیت زیادی از خود بروز دادند. در جنگ بادامک محمودخان چند گلوله خورد و مدتی نیز تحت درمان بود. پس از سقوط محمدعلی شاه و استقرار دولت مشروطه ، محمودخان با درجه سلطانی وارد نظمیه شد و به ریاست نظمیه قزوین منصوب شد. خدمت در ژاندارمری سلطان محمودخان قریب یک سال در قزوین انجام وظیفه نمود و سپس به تهران انتقال یافت و نظمیه را رها نموده ، وارد مدرسه ژاندارمری شد. دوره مدرسه مزبور را گذرانید و با درجه سلطانی در ژاندارمری استخدام شد. چندی بعد وارد ژاندارمری دولتی شد و مأمور در فوج ژاندارم اصفهان گردید و فرماندهی یک گروهان را برعهده گرفت. در جنگ جهانی اول که مسئله مهاجرت پیش آمد ، فوج ژاندارمری اصفهان به فرماندهی ماژور چیلندر سوئدی نیز به مهاجرین ملحق شدند. لدی الورود محمودخان پولادین از طریق نظام السلطنه مافی ، رئیس دولت موقت ، به حکومت نظامیکرمانشاه منصوب شد. در پی اختلاف نظر با محمدتقی پسیان ، محمودخان و عدهای دیگر از افسران به موصل تبعید شدند. پس از پایان یافتن جنگ بینالملل اول و اعلام عفو عمومی ، پولادین به همراه بسیاری دیگر ، به خدمت ژاندارمری بازگشت و با ارتقاء به درجه ماژوری (سرگردی) ، به فرماندهی باطلیون ژاندارم قزوین منصوب شد. وی قریب سه سال در این مأموریت بسر برد و گردنکشانی چون محمدحسن خان ظفرنظام و عباس سلطان ضیاء آبادی را که از یاغیان به نام قزوین بودند ، سرکوب نمود. کودتای اسفند ۱۲۹۹ پس از کودتای سوم حوت ۱۲۹۹ ، سید ضیاءالدین طباطبایی ، برای سرکوبی و توقیف اکبرمیرزا صارم الدوله حاکم کرمانشاهان ، محمودخان پولادین را با اختیارات کامل به آن منطقه فرستاد و دستور داد فوج ژاندارم کرمانشاه تحت امر او قرار گیرد. در زد و خردی که متعاقباً روی داد ، صارمالدوله دستگیر و به تهران اعزام و زندانی گردید. پولادین پس از انجام این مأموریت ، به فرماندهی فوج ژاندارم مستقر در شرفخانه منصوب شد ، که منجر شد به قیام نفرات فوج ، به رهبری یاور لاهوتی و زندانی شدن مخبرالسلطنه هدایت والی آذربایجان ، ساعدالسلطنه الهامی معاون والی و ماژور پولادین و عدهای دیگر؛ ولی قیام لاهوتی طولانی نشد و قوای قزاق توانست تبریز را از حیطه قدرت آنان نجات دهد. پس از فرار لاهوتی و آزادی ، پولادین فرمانده فوج اول ژاندارمری آذربایجان شد و درجه سرهنگ دومی گرفت. وی در نبرد شکریازی ، فرمانده ستون چهارم مرکب از فوج ژاندارم تبریز و سواران چریک محلی بود. مأموریت بعدی او در سال ۱۳۰۲ شرکت در جنگ لرستان بود. وی از سوی سپهبد امیراحمدی ، حاکم نظامی خرمآباد شد. او در سال ۱۳۰۳ به عضویت کمیسیون نشان جنگی سپه درآمد. قشون متحدالشکل پس از ادغام ژاندارمری و قزاقخانه و تشکیل قشون متحدالشکل ، پولادین به لشکر غرب انتقال یافت ، مدتی حاکم نظامی بروجرد و مدتی هم حاکم نظامی خرمآباد بود. در غالب جنگهای احمد امیراحمدی با الوار ، شرکت داشت و در ۱۳۰۳ پس از بازگشت از مأموریت لرستان ، با ارتقاء به درجه سرهنگ تمامی و اخذ نشان فرمانده فوج گارد نمره ۱ پیاده پهلوی شد ، که حفاظت کاخ سلطنتی نیز با این فوج بود. آجودانی رضا شاه در تاریخ بیست و پنجم دی ماه ۱۳۰۴ خورشیدی ؛ رضا شاه پهلوی نظر به استعداد و لیاقتی که سرهنگ پولادین فرمانده فوج گارد پهلوی از خود نشان داد ، ایشان را در بموجب فرمانی به سمت آجودانی مخصوص خود منصوب و مقرور فرمود . پولادین و دیدگاه استفانی کرونین کرونین ، استاددانشگاهآکسفورد با استناد به نوشته فریزر ، وابسته نظامی سفارت انگلیس ، مینویسد: اینکه دستگیرشدگان دشمنان شخصی محمد درگاهی و هم پیمان او سرتیپ مرتضی خان یزدان پناه بودند ، امری تصادفی نبود. پولادین از تحقیری آشکار که یزدان پناه نسبت به او روا میداشت بیاندازه دلگیر بود. درگاهی و حییم نیز چندی در یک مشاجره لفظی در گیر شده بودند. پلیس ۳۰۰ برگ اسناد و مدارک تهمتآمیز فراهم کرده بود. رضاشاه آنها را نخواند ، اما خلاصه گزارش را که حاکی از سوء قصدی به جان او و تاج و تختش بود ، بررسی کرد. بی درنگ دستور اعدام متهمان اصلی را صادر کرد. مستوفی الممالک (نخستوزیر) سر انجام شاه را راضی کرد تا با تشکیل یک دادگاه نمایشی هم که شده از تأثیر منفی افکار عمومی در داخل و به ویژه در خارج جلوگیری کند. پولادین هنگام دستگیری ، آجودان و فرمانده گارد محافظ شاه بود. با نزدیکی روز مرهای که به رضا شاه داشت ، میتوانست نقشه ترور خود را هر زمان که بخواهد عملی کند و در واقع نیازی نبود که با افسران زیر دست یا غیر نظامیان دیگر به طراحی توطئه بپردازد. گرچه در نخستین دادگاه نظامی به ۱۰ سال حبس محکوم شده بود ولی این کیفر برای رضا شاه که او را رهبر کودتا میدانست ، بسنده نبود. سرانجام در مراحل بعدی حکم اعدام او صادر شد اما رئیس کل ستاد ، سرتیپ شیبانی از امضای حکم تیرباران پولادین خود داری کرد و ترجیح داد استعفا کند. محمود پولادین و نیما یوشج این شعری است که نیما یوشیج برای او سرودهاست: این ماجرای دست ز جان شستهای است کاو آمد که داد مردم بستاند از عدو اما چگونه داد و آنگه چه دشمنی ؟ تیغی که انتقامش در زهر میکشید تیزی گرفت از شبی و از هزار امید اندر شبی دگر خاکش غلاف شد کسی را جگر به گفتن حرفی در آن نبود جز از پی شکست در این ره نشان نبود او کشتی شکسته ما را بر آب دید رفتش که وارهاند اما بخواب دید داستان سرهنگ پولادین از موارد کمتر گفته شده در تاریخ است؛ ماجرای کسی که آجودان مخصوص شاه بود و میخواست او را ترور کند. عصر ایران؛ محسن ظهوری - اتهام: تلاش برای سوءقصد به رضاشاه و به دست گرفتن قدرت. حکم: اعدام. تیپ آتشبار به فرمان آماده میشوند. رضاشاه به همراه روسای نظمیه و بلدیه هم حضور دارند. و آتش... ۲۱ گلوله بر تن سرهنگ محمود پولادین مینشیند ولی سرانجام با تیر خلاصی میمیرد که به سرش شلیک میکنند. این فیلم داستان تیرباران مردی است که میخواست رضاشاه را کشته و سلطنت را به دست گیرد. ما در اوایل قرن ۱۳۰۰ هستیم؛ در ۲۴ بهمنماه ۱۳۰۶ ، باغشاه تهران. جایی که امروز پادگان حر قرار دارد؛ داستانها به خود دیده؛ تفرجگاه ناصرالدینشاه بود و یکی از تختگاههای مظفرالدینشاه. مرکز فرماندهی محمدعلیشاه برای مبارزه با قوای مشروطه شد و رضاشاه آن را به محل پادگان نظامی و لشکر گارد شاهنشاهی تبدیل کرد. باغشاه ماجراهای زیادی به خود دیده ، اما آن را که کمتر شنیدهاید؛ تیرباران آجودان مخصوص رضاشاه است به جرم اقدام به قتل شاه. محمود پولادین ۴۲ سال عمر کرد؛ اما زندگی شلوغ و پرحادثهای داشت. در نوجوانی از بریگاد قزاق اخراج شد و با پدر و برادرانش به مشروطهخواهان پیوست ، و سپس به استخدام ژاندارمری درآمد که سازمانی تازهتاسیس بود برای امنیت راهها و اخذ مالیات. همراهی با مشروطهخواهان برای تصرف گیلان و قزوین ، از مهمترین فعالیتهای پولادین در اوایل کارش بود. با سقوط محمدعلیشاه و برقراری دولت مشروطه ، او کمکم درجات عالی را طی کرد؛ ریاست نظمیه قزوین و تاسیس کلانتری برای آن ، و فرماندهی یک گروهان در اصفهان و سرکوب شورشهایی در بروجرد و خوانسار. جنگ جهانی اول که به ایران رسید ، اوضاع را به هم ریخت. گروهی از سیاستمداران و نظامیان به کرمانشاه رفته ، دولت موقت ملی تشکیل دادند و پولادین هم حاکم نظامی آن شهر شد. او در قصر شیرین با دستهای از نظامیان به فرماندهی محمدتقی پسیان به اختلاف میخورد؛ میگویند پولادین پنج ایرانی را بدون محاکمه تیرباران کرده بود. با دخالت دولت عثمانی ، پولادین به موصل و سپس استانبول تبعید میشود تا زمانی که جنگ تمام ، و فرمان عفو عمومی نظامیان صادر شد. با بازگشت محمود پولادین به ایران ، فرماندهى گردان قزوین را به عهده او میگذارند ، تا کودتای سیدضیاالدین طباطبایی و رضاخان میرپنج در سوم اسفند ۱۲۹۹ و تصرف ادارات دولتی و مراکز نظامی در دوره احمدشاه قاجار. اینبار پولادین را به کرمانشاه و سپس به تبریز میفرستند تا نافرمانیها را سرکوب کند. موفقیتهای او چشمگیر است؛ پس اواخر سال ۱۳۰۴ به تهران برمیگردد؛ زمانی که رضاشاه بر تخت سلطنت نشسته. پولادین فرمانده فوج پیاده پهلوی میشود؛ هنگی که مسئولیت حفاظت از كاخهاى سلطنتى را بر عهده داشت. او درجات ترقی را به سرعت طی میکند و خیلی زود عنوان آجودانى شاه را از خود رضاشاه میگیرد ، اما این آخرین سمتی است که کسب کرد: « نظر به استعداد و لیاقتی که از سرهنگ پولادین فرمانده فوج گارد پهلوی معروض افتاده است ، لهذا برای ابراز مرحمت شاهانه ، بهموجب این فرمان مبارک ، مشارالیه را به سمت آجوانی مخصوص خود منصوب و مقرر میفرماییم که وظایف این خدمت را در عهده شناسد. بهتاریخ بیست و دویم دیماه ۱۳۰۴ شمسی جلالی. » یعنی دو سال قبل از تیربارانش. او نشان افتخار داشت؛ سنجاق سینه و مدال ذوالفقار گرفته بود. و حالا آجودان مخصوص شاه بود. اما مقام مورد انتظارش نبود؛ سرهنگ محمد درگاهی را میدید که روزگاری زیردست او در ژاندارمری بود و حالا رئیس نظمیه شده بود. به کریمآقا بوذرجمهری نگاه میکرد که روزگاری همرده او بوده و حالا به کفالت بلدیه تهران منصوب شده بود. میگویند همین مقایسهها او را به فکر انداخت که رضاشاه را ترور و حکومت را از آن خود کند. کمکم عدهای را به دور خود جمع کرد تا کار را یکسره کند؛ اما نشد. یکی از همراهان از دوستان سرهنگ محمد درگاهی بود و ماجرا را به رئیس نظمیه لو داد. همه بازداشت شدند. دادگاه تشکیل شد و محمود پولادین صراحتا به نیت سوءقصد علیه شاه اعتراف کرد. او را به اعدام محکوم کردند و یک روز بعدش حکم جاری شد. در باغشاه تهران که میدان تیر لشکر مرکز در آن بود. باغشاه خاطرهها در خود دارد؛ از نصب تندیس ناصرالدینشاه سوار بر اسب در کنار عمارتش تا صدرو فرمان به توپ بستن مجلس. محاکمه مشروطهخواهان را دیده و قتل برخی از آنها را. تیرباران محمود پولادین هم یکی از آنهاست؛ داستان یک نظامی کاردان و جسور که قدرت بیشتری میخواست ، اما نصیبش گلولههایی بود که با فرمان آتش سرهنگ احمد زاویه نصیبش شد. https://cdn.asriran.com/files/fa/news/1399/11/1/1177157_865.mp4
آغاز پادشاهی شاه صفی یکم ... 1host2u.com 28/01/1629 تاریخ شاه صفی یکم (زاده ۱۶۱۱ - درگذشته ۱۲ مه ۱۶۴۲) ششمین پادشاه صفوی ایران است که از ۱۰۰۷ تا ۱۰۲۱ خورشیدی، (۱۶۲۹ تا ۱۶۴۲ میلادی یا ۱۰۳۸ تا ۱۰۵۲هجری قمری) به...ادامه مطلب»
تاسیس حزب توده ایران... fa.wikipedia.org 02/10/1941 تاریخ بلافاصله پس از تبعید رضاشاه پهلوی و آزادی زندانیان سیاسی، عدهای از اعضای جوانتر «۵۳ نفر» مارکسیست مشهور، از جمله ایرج اسکندری، بزرگ علوی، عبدالحسین ...ادامه مطلب»